loading...
" اَلو روانشناس "
فرهاد فرخي بازدید : 263 شنبه 24 آبان 1393 نظرات (0)
سوال :
اگر یه پسر پاکی بود و قصد ازدواج داشت چه جوری و با چه بهونه ای باید پیش قدم بشه مخصوصا اگر دختر رو برای بار اول ببینه باید چه کار کنه که بتونه به سمت دختر بره تا بعدا از او درخواست ازدواج کنه

جواب :
فرهاد فرخي بازدید : 189 پنجشنبه 22 آبان 1393 نظرات (0)
سوال :
سلام
من از یه دختری خوشم اومد راجع بهش تحقیق کردم دیدم دختر خوب و متینی است ازش خاستم که با هم یه رابطه دوستانه داشته باشیم که بتونم بشناسمش تا اگه برای هم مناسب بودیم ازدواج کنیم اما اون قبول نکرد نمی دونم چی باید بش بگم که قبول کنه؟


جواب :
فرهاد فرخي بازدید : 261 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (0)
سوال :
سلام
آیا این طرز فکر درسته که پسر زمان خواستگاری به دختر بگه بعد ازدواج باید کار و درس و رانندگی رو ببوسی بذاری کنار و سوال دوم اینکه آیا صلاحه که دختر این حرف رو قبول کنه


جواب :
فرهاد فرخي بازدید : 247 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (0)
چند سال پیش با پسری آشنا شدم كه شد تمام زندگیم.واقعا دوسش داشتم.اونم دوسم داشت. نمی‌دونم چی شد كه یه دفعه رفت، بدون هیچ توضیحی.حالم خیلی بد شد.این قدر كه دیدم دارم دیونه میشم رفتم پیش مشاور، دكتر كمكم كرد تا با قضیه كنار بیام.تازه داشتم عادت میكردم كه بعد از 6ماه دوباره پیشنهاد رفاقت داد. كه ای كاش هیچوقت قبول نمیكردم.

دوباره اومد تو زندگیم.ولی من نتونستم مثل قبل دوسش داشته باشم. بعد از چند وقت این موضوع رو بهش گفتم ولی خندید و گفت یه كاری میكنم دوسم داشته باشی.

چندین بار خواستم باهاش بهم بزنم ولی نمی‌ ذاشت حتی با تهدیدو كتك كاری مانع جدایی شد. اون منو برای ازدواج میخواد ولی من نمی‌تونم همچین مردی رو برای زندگیم قبول كنم.

خیلی كارا كرده كه دوباره عاشقش بشم و دوسش داشته باشم ولی نشد الان شرایطیه كه هم دوسش دارم هم ندارم هم با اون نمی‌تونم زندگی كنم هم بی اون شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی مشكل منم اینه دیگه
فرهاد فرخي بازدید : 257 سه شنبه 20 آبان 1393 نظرات (0)
وسال پیش بود که با پسری همسن خودم آشنا شدم خیلی پسر خوبی بنظر میومد مغرور با شخصیت و جدی و مهربون کم کم به هم وابسته شدیم اما نذاشتیم هیچ چیزی باعث بشه تا عشق پاکمون از بین بره اما نمی دونم چی شد که ورق برگشت و مخالفت های خونواده اش شروع شد و آخر سر هم از همدیگه گذشتیم اما بازم دوسش داشتم ولی دیگه نباید به هم فکر می کردیم

بعد از رفتنش دچار افسردگی شدم دیگه هیچی تو این دنیا واسم ارزشی نداشت بریده بودم از همه چیز و همه کس تا اینکه 3 ماه پیش بطور اتفاقی با یه آقایی آشنا شدم که از نظر روحی خیلی تونست بهم کمک کنه با حرفایی که بهم میزد خیلی راحت تر تونستم با گذشته ام کنار بیام و کم کم فراموش کنم اما نمیدونستم باید تاوانشو پس بدم

یه روز همون آقا از من خواستگاری کرد اولش برام خنده دار به نظر اومد اما بعدش دیدم جدیه و باید منطقی برخورد کنم ولی بعد از دو سه هفته از آشنایی مون بهم گفت متاسفانه متاهله اما نمیتونه منو به عنوان یه دوست یا یه کسی که اومده تو زندگیش و قراره که بره ببینه و خیلی وقته که منو برا زندگیش در نظر گرفته

الانم مدتیه حساسیت زیادی بهم نشون میده هر چی میخوام ازش دوری کنم مانعم میشه و با حرفاش منو توجیه میکنه حاضره هر کاری که بهش میگم برام انجام بده اما نمیتونه ازم بگذره اینو بارها بهم گفته و حتی ثابت کرده نمیدونم چکار کنم ؟ حس بدی هم بهش ندارم ولی ته دلم یه جوریه کاش وابسته ی هم نشده بودیم

تعداد صفحات : 4

درباره ما
الو روانشناس با هدف ترويج بحث هاي روانشناسي و مشاوره فعاليت خود را از سال 89 اغاز نموده و تا كنون جزو برترين سايت هاي مشاوره و روانشناسي فارسي زبان ميباشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی