loading...
" اَلو روانشناس "
فرهاد فرخي بازدید : 567 شنبه 30 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

سوال:

سلام من 29 سالمه راستش ازدواج همیشه برام یه دغدغه بوده و هست اگه تا الانم مجردم به قول بعضی ها قسمت نبوده خواستگار دارم و اكثر خواستگارام منو در یك مكانی دیدن و اقدام كردن اما نمی دونم مشكل كجاست كه تا مادرشون وارد عمل میشه بعد از كلی تعریف میرن و بر نمی گردن این واقعا برام شده یك عقده من هم از نظر خانواده هم از نظر قیافه قابل قبولم از نظر تحصیلاتم تا ارشد خوندم خلاصه نمی دونم كلافه شدم از اون دخترایی هم نیستم كه اهل دوستی باشه ولی تازگی ها برای فرار از تنهایی چت می كنم تو چت با یه پسر از یه شهر دیگه آشنا شدم البته مشخصات كاری و ظاهریشو مطمئنم كه بهم درست گفته اون عكس و وب داده به من محل كارش مشخصه و هم سنیم اون قصدش ازدواجه و از من خواسته یه عكس نشونش بدم اما چون من تا حالا از این كارها نكردم واقعا برام سخته نمی دونم نگران می شم از اینكه مشكلی برام به وجود بیاد لطفا راهنمایی كنید اصلا این آشنایی ها می تونه مفید باشه برای آینده البته لازم به ذكر است كه اون اصلا موافق ادامه ارتباط تو چت نیست می گه من الاف نیستم كه با كسی دوست بشم من هدفم ازدواج هست . و من چون زیر بار نرفتم اون گفت برو هر وقت تصمیم گرفتی یه عكس نشونم بدی بیا


 

جواب:

فرهاد فرخي بازدید : 557 جمعه 29 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سوال:

سلام

من 28 ساله هستم و یه پسر دارم که 1 سالشه دو سالی هست که ازدواج کردم اگه بخوام مثل خیلی های دیگه به علایقم و خواسته هام توجه زیادی نکنم و به قول معروف صورتم رو با سیلی سرخ نگه دارم زندگی خوبی دارم شوهرم دست بزن نداره شکاک نیست اهل مهمونی و تفریحه ولی .... قبل از اینکه بخوام مشکلم رو بگم خواهش میکنم خودتون رو جای من بذارید و نظر بدید فکر نکنیداز سر خوشی دارم مشکل تراشی میکنم چون خودم با همه احساس دلتنگی که دارم همیشه خدا رو به خاطر نعمت هاش شکر میکنم .
دوستای خوبم اولین مشکل من اینه که من یه جورایی برای فرار از حرف دیگران ازدواج کردم و شوهرم کسی که من میخواستم نیست و از همه بدتر اینکه از من کوچکتر هستش هیچ موقع از ته دل ازش راضی نیستم میدونم که یه جورایی اونم اینطوره ( بازم تاکید میکنم ا ز ظاهر روابط ما نمیشه به این مساله پی برد ) من از لحاظ اجتماعی قوی هستم و مدیر ولی متاسفانه اون نه ایشون بچگی نکرده و خیلی خام وبی تجربه است و کمی هم از نظر فرهنگی از ما پایین تره موقعی که میریم مهمونی نمیتونه اون طور که باید رفتار کنه و فاجعه اینجاست که ما از نظر ظاهر هم به همدیگه نمی خوریم تا حالا چندین بار بهمون گفتن خواهر و برادرید نمیدونیدچطور شکستم دیگه خسته شدم چون مسائلی که گفتم توی روحیه ام تاثیر بدی گذاشته مشکل دیگه اینه من: از لحاظ جنسی خیلی ضعیف و چاق هستم و می دونم اون هم دوست داره من ظریف تر باشم ..... گاهی با خودم میگم کاش بچه نداشتم و طلاق میگرفتم کاش ازدواج نمی کردم ولی بعد پشیمون میشم و نقطه ضعفهای خودم و خوبی های شوهرم رو به یاد میارم تصمیم گرفتم روی رفتار شوهرم کار کنم ولی بازم متاسفانه ایشون ذاتا رفتار قوی و مردانه ای نداره گاهی میگم کاش ما چند وقت یه بار یه دعوای شدیدمیکردیم ولی حداقل من توی جمع به خاطر بعضی کاراش خجالت نمی کشیدم ... در مورد ظاهر هم تصمیم گرفتم یه کمی خرج کنم و به خودم برسم ببخشید اگه خیلی ازاین شاخه به اون شاخه براتون گفتم شما میگیدمن چه کار کنم دارم از درون می پوسم و احساس پیری زیاد می کنم چون در مقابل همسرم کامل ترم محبت کنید جواب سوالم رو در سایت بنویسید و در ضمن دوست دارم نظر بقیه دوستانم رو هم بدونم ممنون خدا خیرتون بده  .......


 

جواب:

فرهاد فرخي بازدید : 503 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سلام

مشکل من در این مورد بود که عیبهایی مثل جای سوختگی و جراحت را باید موقع خواستگاری مطرح کرد و در چه مرحله ای و به چه صورت گفته شود و  نشان هم داده شود یا نه. البته با وجود این عیب ها  مشکل جسمی نداشته باشیم و فقط از نظر ظاهر باشه. همچنین با توجه به اینکه من سنم زیاد شده و32 سالمه و فرصت ازدواجم هم کمه، سوال دیگه ای دارم که آیا استفاده از سایتهای همسریابی برای ازدواج موجب خواری و خفت دختر نمی شود و پسرهایی که به این سایتها مراجعه می کنند عجیب نیستند چون دست پسرها برای ازدواج بازه و انتخاب کننده اند و پسری که نتونسته کسی را انتخاب کنه و به این سایتها رو کرده مشکل دار و بی عرضه نیست. با تشکر فراوان


 

جواب:

فرهاد فرخي بازدید : 645 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سوال:

سلام
دختری هستم ۲۴ساله از یک سال پیش در دوران دانشجویی باپسری دوست شدم که ۲سال ازخودم کوچکتر بود بعد از یک ماه به من پیشنهاد ازدواج داد من هم قبول کردم ولی به دلیل اینکه خواهر بزرگترداشتم نذاشتم اقدامی واسه خاستگاری بکنه با این وجود اون همش اصرار داره که زودتر ازدواج کنیم،بعد از یه مدت رابطمون به رابطه جنسی کشیده شد،اون ابراز علاقه شدیدی بهم میکنه و هرکاری واسه من انجام میده از هیچی واسم کم نمیذاره،الان یه ماه میشه یه مشکل بزرگ واسم پیش اومده،نزدیک ۳ماه میشه که من دانشگاهم تموم شده و نمیتونستیم همو ببینیم به همین دلیل نیازجنسیش براورده نمیشد یه ماه پیش فهمیدم با یه زن مطلقه که قبل از دوستی با من باهاش بوده رابطه برقرار کرده خودش از این کارش پشیمونه و دلیل کارشم توجه نکردن من به نیازش بوده و میگه مجبور به این کارشده و قول داده که حتی اگه بمیره هیچوقت این کارو دوباره تکرار نمیکنه ولی من هرکار میکنم نمیتونم با این مسئله کناربیام تنها دلیلی هم که هنوز باهاش ادامه دادم عذاب وجدانیه که از رابطه ای که باهاش داشتم دارم،ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنین ازدواج من با این آقا کار درستیه یا نه؟در آینده دچار مشکل نمیشیم؟چون من نمیتونم احساس دوس داشتن قبلا رو بهش داشته باشم و فقط به خاطر عذاب وجدان و همچنین به خاطر دوست داشتن شدید اونه که الان باهاش هستم،هنوز باهم درارتباطیم با توجه به اینکه اون همه کارمیکنه که من اون جریانو فراموش کنم ولی من چون اون کارو ازش دیدم سر هرجریان الکی باهاش بحث میکنم و خیلی بی اعتماد شدم بهش،من فقط چون علاقه خیلی شدید اونو به خودم میبینم هنوز باهاش موندم ولی میترسم این عشق یا دوست داشتنش بعداز ازدواج تغییرکنه،خواهش میکنم راهنماییم کنین واقعا تو دوراهی خیلی بزرگی موندم،ممنون


 

جواب:

فرهاد فرخي بازدید : 545 سه شنبه 26 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سوال:

سلام

من همونی هستم که نامه ام رو به عنوان شكهای بی خودی بهش دارم در سایت گذاشتید از جواب شما هم خیلی خیلی ممنونم، خیلی خوشحالم كه میتونم باهاش ازدواج كنم، اما مشکل  دیگه ای دارم که مادر و پدر من ادمای بسیار سخت گیری و وسواسی تو همه ای كارها هستن به همین دلیل بسیار ازدواج رو برای من سخت تلقی كردن در صورتی كه من خودم میدونم اینطوری كه میگن نیست اما ذهنمو درگیر میكنن و باعث میشن كه من از ازدواج صرف نظر كنم و درصورتی هم من تازه اون كسی رو كه سالها دنبالش بودم پیدا كردم و بخاطر ندونم كاری نمیخوام از دستش بدم مثلا دائم به من میگن كه اگه ازدواج كردی اون دختره رفت مهریه شو گذاشت اجرا میخوای چیكاركنی یا اگه ازدواج كردید و اون رفت با یكی دیگه دوست شد چی؟ اقای كریمی اون دختر همه گذشته زندگیشو بدون هیچ دروغی به من گفته و اصلا شكی بهش ندارم دیگه اما پدر و مادرم سعی دارن كه من بهش شك كنم اما نمیدونم چرا شاید بخاطر اینكه راه دلسوزی كردنو بلد نیستن و بازم اینو بگم ما تو فضای اینترنت باهم اشنا شدیم و خیلی سریع به جای اینكه دل ببندیم باهم باحضور خانواده من ملاقات كردیم و همه جوره با خانواده ما تناسب دارند و حالا خانواده دختر هم توسط مادر و خواهر من یه جورایی در جریانند و بحث های جدی تر رو گذاشتیم برای تیر ماه كه طبق گفته دختر خانوم بود كه اصرار داره كنكورشو بده بعد ممنون میشم بگید من باید چیكار كنم سنم كمه 23 سالمه ولی شرایط ازدواجو دارم مثل كارثابت ماشین مدرك تحصیلی لیسانس و كارت پایان خدمت و خونه و موضوع دیگه اینكه من از مجردیم لذت نمیبرم و دیگه هم نمیتونم خویشتن داری كنم ممنون میشم بهم بگید ببخشید سوالم طولانی شد اخه دارم دیوونه میشم


 

جواب:

تعداد صفحات : 2

درباره ما
الو روانشناس با هدف ترويج بحث هاي روانشناسي و مشاوره فعاليت خود را از سال 89 اغاز نموده و تا كنون جزو برترين سايت هاي مشاوره و روانشناسي فارسي زبان ميباشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی