سوال :
سلام
من حدودای اسفند با پسری تو نت آشنا شدم باور بفرمایید نمی دونم چی شد که بهشون ابراز علاقه کردم حس عجیبی بهشون پیدا کردم اون با کمی شک و تردید قبول کرد که با هم آشنا بشیم ایشون خودشو معرفی کرد و بعد از مدتی که فهمیدم پسر خوبی هستن خودمو معرفی کردم . همینطور احساس عمیق تر شد بعد با هم از طریق SMS ارتباط داشتیم ما هیچ وقت باهم حرف نزدیم. تا اینکه شک و تردید ها زیاد شد من به ایشون و بالعکس...
البته شک من بخاطر این بود که نکنه سر کارم بذاره چون یکی از ما شمال یکی جنوب بوده. ولی ایشون همش بهانه های مختلف می اورد که کار دارم باید با خانواده برم سفر یا ...
7 ماه گذشت تا اینکه جوابه پیام هامون نمی داد و شماره منو گذاشته بود تو لیست مزاحم هاش. تا اینکه یه روز برام نوشت که از یه دختر خانمه دیگه که مشخصاتش معلوم بوده خواستگاری کرده و من مزاحمش نشم .البته من هم اذیتش کردم ولی ...ایشون می گفتند من بلد نیستم که عاشقی کنم آخه عاشقی کردن چه جوری هست؟
بعد از 5ماه با گریه و روانپزشکو نذر و نیاز کردن دارم روزگارمو می گذرونم ....
من اونقدر به اقا .... اعتماد داشتم که هر چی داشتمو از دست دادم.
من تا حالا با پسری ارتباط نداشتم و حتی همکلاسیهام. یکی از دانشجویان ممتاز دانشگاهم و تا قبل از آشنایی با ایشون زندگیم ، درسم بوده و زندگی خوبی داشتم الان نه میتونم درس بخونم نه به یه نفره دیگه فکر کنم همه روز و شب م با فکر کردن و گریه می گذره خیلی دوسش دارم ..
میخام بپرسم دوست داشتن گناهه ؟چرا آدم ها فکر می کنند می تونن با یه دل بازی کنند و کنار برند
میخام بدونم کاره من اشتباه بوده ؟راهنماییم کنید من در مونده ام خسته ام
من خیلی دوسش دارم چکار کنم؟
اگه میشه این متن رو لینک کنید تا بقیه نظر بدن
ممنون میشم که نظر خودتون رو هم بدین
جواب :
سلام
من حدودای اسفند با پسری تو نت آشنا شدم باور بفرمایید نمی دونم چی شد که بهشون ابراز علاقه کردم حس عجیبی بهشون پیدا کردم اون با کمی شک و تردید قبول کرد که با هم آشنا بشیم ایشون خودشو معرفی کرد و بعد از مدتی که فهمیدم پسر خوبی هستن خودمو معرفی کردم . همینطور احساس عمیق تر شد بعد با هم از طریق SMS ارتباط داشتیم ما هیچ وقت باهم حرف نزدیم. تا اینکه شک و تردید ها زیاد شد من به ایشون و بالعکس...
البته شک من بخاطر این بود که نکنه سر کارم بذاره چون یکی از ما شمال یکی جنوب بوده. ولی ایشون همش بهانه های مختلف می اورد که کار دارم باید با خانواده برم سفر یا ...
7 ماه گذشت تا اینکه جوابه پیام هامون نمی داد و شماره منو گذاشته بود تو لیست مزاحم هاش. تا اینکه یه روز برام نوشت که از یه دختر خانمه دیگه که مشخصاتش معلوم بوده خواستگاری کرده و من مزاحمش نشم .البته من هم اذیتش کردم ولی ...ایشون می گفتند من بلد نیستم که عاشقی کنم آخه عاشقی کردن چه جوری هست؟
بعد از 5ماه با گریه و روانپزشکو نذر و نیاز کردن دارم روزگارمو می گذرونم ....
من اونقدر به اقا .... اعتماد داشتم که هر چی داشتمو از دست دادم.
من تا حالا با پسری ارتباط نداشتم و حتی همکلاسیهام. یکی از دانشجویان ممتاز دانشگاهم و تا قبل از آشنایی با ایشون زندگیم ، درسم بوده و زندگی خوبی داشتم الان نه میتونم درس بخونم نه به یه نفره دیگه فکر کنم همه روز و شب م با فکر کردن و گریه می گذره خیلی دوسش دارم ..
میخام بپرسم دوست داشتن گناهه ؟چرا آدم ها فکر می کنند می تونن با یه دل بازی کنند و کنار برند
میخام بدونم کاره من اشتباه بوده ؟راهنماییم کنید من در مونده ام خسته ام
من خیلی دوسش دارم چکار کنم؟
اگه میشه این متن رو لینک کنید تا بقیه نظر بدن
ممنون میشم که نظر خودتون رو هم بدین
جواب :